حرفی برای پدر و مادرها، حرفی برای معلم، حرفی برای خدا، زمزمهای برای یک دوست، نجوایی با یک عروسک و غریبانهای برای کسانی که اصلا نمیشناسند، درد و دلهایی از جنس معصومیت که با ماشینی شدن زندگی رنگ عوض میکنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، دنیای کودکی دنیای پاکیها و صداقتهاست، دنیای قهر و آشتی کردنهای یک ثانیهای، دنیایی که کودکان هیچ کینهای از هم به دل ندارند، باهم بزرگ میشوند بدون اینکه از هم برنجند، با هم میخندند و شادی میکنند، در هیاهوی دنیای کودکی مشغولند و گذر ثانیهها و لحظهها را نمیشمارند.
بر عکس ما بزرگترها برای خودشان حساب و کتاب نمیکنند، بیبهانه میخندند و مهربانی را به هم هدیه میدهند.اما برخی اوقات همین کودکان مهربان و دوست داشتنی غمگین هستند و گوشی برای شنیدن حرفها و درد دلهایشان ندارند.
این روزها که هفته کودک را سپری میکنیم بهتر است هر چند کوتاه پای حرفهای کودکان بنشینیم تا ببینیم حرف دل این گلهای باغ زندگی چیست؟ آنها در دنیای کودکی خود چه زمزمههایی میکنند، چه موضوعی آنها را میرنجاند و چه کاری آنها را شاد و خوشحال میکند.
برای ما رسانهایها همیشه مسوولان، صاحب مقام و صاحب منصبان، وزیر، وکیل و نمایندگان سوژههای خبری هستند حداقل این یک هفته گوش شنوای کودکان باشیم، حرفهایشان را بشنویم، زمزمههایشان را پذیرا باشیم و از آنها بپرسیم تا ببینیم در دل کوچکشان چه حرفهایی برای بزرگترها دارند.
حرفی برای پدر و مادرهایشان، حرفی برای معلم، حرفی برای خدا، زمزمهای برای یک دوست، نجوایی با یک عروسک و غریبانهای برای کسانی که اصلاً نمیشناسند.
حالا در این گزارش ما به سراغ کودکانی رفتهایم که در دنیای کودکی سیر میکنند در هفتهای که به نام آنهاست از چه مزیتی برخوردار شدهاند، آیا از نامگذاری این هفته به نام هفته کودک اطلاع دارند یا خیر.
امیرعلی یک کودک ۸ساله است که هیچ خواهر و برادری ندارد و به قول معروف از آن بچههای تک فرزندی است.
صحبتهایم با امیرعلی در مورد لباسهای مدرسه آغاز میشود و کمکم از او در مورد هفته کودک میپرسم اما امیرعلی توجهی به هفته کودک ندارد او فقط به فکر تنهایی خود است.
به تصور اینکه میخواهم از او عکس بگیرم دستهایش را جلوی صورتش قرار میدهد یعنی عکس نگیر و من نیز اطمینان خاطر میدهم که عکسی در کار نیست.
او میگوید: من هیچ خواهر و برادری ندارم و صبح تا شب در خانه با مادرم تنها هستم.
امیرعلی گفت: من یک خواهر و برادر میخواهم ولی نمیدانم چرا بابا و مامانم برایم خواهر و برادری نمیخرند.
وی ادامه میدهد: وقتی به مدرسه میروم میبینم همکلاسیهایم که مادرشان به دنبال آنها میآید، خواهریا برادر دیگری دارند ولی من تنها هستم و همیشه از خدا میخواهم که مرا از تنهایی درآورد.
امیرعلی با حالت ناراحتی میگوید: من تمام روز با رباتهای آهنی بازی میکنم، رباتهایی که حس ندارند، هر روز آنها را از اول درست میکنم، بعد دوباره به هم میریزم.
ماهان یک کودک ۹ساله است که در یک مدرسه غیرانتفاعی درس میخواند و یک خواهر کوچکتر از خودش دارد.
وی از اینکه پدر و مادر مهربانی دارد، خوشحال است ولی انگار با خواهرش «النا» رابطه خوبی ندارد، وقتی از خواهرش حرف میزند به نظر میرسد با هم از آن خواهر و برادرهای شیطان و شلوغ هستند.
ماهان با وجودی که میگوید خواهرش را نیز خیلی دوست دارد ولی وقتی «النا» به کتاب و دفتر او دست میزند، حسابی شاکی میشود.
این روزها کمتر کودکی پیدا میشود که با شبکههای اجتماعی و فضای مجازی بیگانه باشد.بنابراین دیدن کودکانی که تا ساعتها با گوشیهای هوشمند به سیر و سیاحت در انواع برنامها، نرمافزارها و اپلیکیشنها مشغول هستند، جای تعجب ندارد.
امیرعباس یکی از آن کودکانی است که به عشق گوشیهای هوشمند، تا از مدرسه میآید زود و هر چه سریعتر مشقهای مدرسهاش را مینویسد تا بیشتر بتواند با گیم مورد علاقه خود مشغول باشد.
مادر امیرعباس در مورد رفتارهای پسرش میگوید: امیرعباس بر خلاف ۲ خواهر دیگرش، خیلی به گوشی و موبایل علاقه مفرط دارد در حالی که ۲ خواهرش به کتاب و کتابخوانی علاقمند هستند.
امیرعباس ادامه میدهد: من از خدا تشکر میکنم که پدر و مادر خوب و مهربانی دارم و خواهرهایم نیز هم بازی من هستند.
وی، توجهی به هفته کودک ندارد و هفته کودک تنها در خرید کادو و مخصوصاً اسباب بازی برایش مفهوم مییابد. چون میگوید در هفته کودک چه کاری انجام میشود که به نفع ما بچهها باشد.
همه کودکان اینگونه نیستند که خانواده خوب و سالمی داشته باشند بلکه صحبتها و درد و دلهای خیلی از کودکان متفاوت است.
هادی یکی از آن کودکانی است که پدرش به بلای خانمانسوز اعتیاد گرفتار شده است و این اعتیاد خانواده او را از هم پاشیده است.
این بچه وقتی با من حرف میزند، میگوید: دلم برای بابام تنگ شده، بابام در بیمارستانه و نمیدانم کی به خانه میآید.مادرم میگوید تا ترک نکند حق ندارد به خانه بیاید و من از مادرم میپرسم که بابا چه چیزی را باید ترک کند تا به خانه بیاید ولی مامانم جواب نمیدهد.
هادی پسر ۶ سالهای است که معنا و مفهوم حرفهای مادرش را درک نمیکند.میگوید: خانم خبرنگار من از خدا میخواهم بابای منو شفا بدهد تا حالش خوب شود.
این کودک ۶ ساله حالا چشمهایش نیز تر شده است، ادامه میدهد: اگر بابام دوباره بیاید نمیگویم چیزی برای من بخرد و من هیچی از او نمیخواهم شاید بابام پولی برای خریدن نداشته باشد.
خواب دیدن مادر هم آروزی مبینا دختر بچه ۸ ساله است.
مبینا، مادرش را در اثر تصادف از دست داده و آرزو دارد مادرش را در خواب ببیند چرا که برای مادرش دلتنگی میکند.
وی میگوید: خیلی وقت است مادرم را ندیدهام،مامانم هر شب برای من قصه میخواند تا خوابم بگیرد، با مامانم به خرید میرفتم، کیف و کفش مدرسه برایم میخرید، من و برادرم را به پارک میبرد و خوردنیهای جور واجور برایمان میگرفت.
مبینا جادهها را دوست ندارد چون مادرش را در جاده و زمانی که به مسافرت میرفتند، از دست داده است و خودش میگوید: از وقتی مادرم پیش خدا رفت دیگر با ماشین جایی نمیروم،اصلاً دوست ندارم سوار ماشین شوم.
زمزمههای کودکان با خداوند هم جالب و دوست داشتنی است.
محیا دختر ۱۲ ساله نیز از ورشکست شدن پدرش حرف میزند. محیا دل پر دردی از روزهایی دارد که طلبکاران پدرش هر روز تا شب جلوی خانه آنها نشسته و به پدرش ناسزا میگفتند.
وی میگوید: خیلی سختی کشیدیم، ما اول در تهران زندگی میکردیم و حالا به تبریز آمده ایم.اینجا به مدرسه رفتم و دوستان زیادی هم برای خودم پیدا کردم.
محیا اضافه میکند: پدرم خیلی از نظر ظاهری پیر شده است، اگر عمو اسد به ما کمک نمیکرد، معلوم نبود الان چه حالی داشتیم.
برادر محیا نیز به ما ملحق میشود و در ادامه حرفهای خواهرش میگوید: به خاطر وضع مالی پدر نتوانستیم ۲ سال مدرسه برویم ولی حالا کمی وضع مالی پدرم خوب شده و کار میکند و میتواند هزینه مدرسه رفتن ما را بدهد.
محیا ادامه میدهد: خیلی دعا کردیم تا وضع پدرم خوب شود، خدا صدای ما بچهها را زود میشنود، به قول پدرم ما بچهها معصوم هستیم و گناهی مرتکب نشدهایم.
فریبا کوچولو نیز از خدا میخواهد که زودتر بزرگ شود، او ۵ سال دارد و فکر میکند خیلی طول میکشد تا بزرگ شده و مثل برادرش به مدرسه برود.
این دختر کوچولو میگوید: وقتی برادرم از مدرسه میآید،دفتر مشقهای او را نگاه میکنم، دلم میخواهد زودتر بزرگ شوم و بتوانم شعرهای کتابم را بخوانم.
یکی دیگر از کودکانی که با او حرف مینم، ریحانه نام دارد و اسم عروسکش را لیلی گذاشته است.
ریحانه خیلی به عروسکش وابسته بود، انگار عروسکش جای خواهر یا برادر نداشتهاش را برایش پر میکند.
این دختربچه در ۱۰ دقیقهای که با من حرف میزند، به شدت نگران لیلی است و دوست ندارد کسی به آن دست بزند.
ریحانه میگوید: خواهری ندارم که با او حرف بزنم، بازی کنم. صبح تا شب با لیلی بازی میکنم، موهایش را شانه کرده و او را به حمام میبرم.لیلی وقتی ناراحت است من نیز با او ناراحت میشوم و دوست ندارم کسی به عروسک من حرفی بزند.
وی با اشاره به اینکه یک دختر تنهاست، ادامه میدهد: دوست دارم چند تا خواهر و برادر داشته باشم تا با آنها بیرون بروم و هر چیزی را که من دوست دارم، برایم بخرند.
سهیل یکی دیگر از کودکانی است که برای بیماری مادرش دعا میکند، مادر سهیل بیمار است و به قول این پسربچه کوچک و صادق، پدرش هرقدر زحمت میکشد ولی به سختی میتواند هزینه داروها و دکتر مادرش را تأمین کند.
سهیل از مهربانی مادرش گفته و اضافه میکند: من مادرم را خیلی دوست دارم و همیشه دعا کرده و از خدا میخواهم تا مادرم را شفا دهد.
جنگ این پدیده شوم باعث یتیم شدن و آوارگی کودکان در سراسر دنیا میشود، وقتی کودکان اخبار جنگ را در تلویزیون میبینند، دستهای مهربانشان را به آسمان بلند کرده و برای نجات کودکان هم دعا میکنند.
احمد کودک ۹ سالهای است که دلش از اخبار و حوادث جنگ به سختی به درد آمده است،میگوید: وقتی در تلویزیون بچهها را میبینم که در اثر جنگ میمیرند، خیلی ناراحت میشوم.
وی اصافه میکند: من جنگ را دوست ندارم و همیشه برای کودکان در شهرهایی که جنگ وجود دارد، دعا میکنم و از خدا میخواهم هر چه زودتر وضعیت شهر آنها خوب شده و جنگ تمام شود.
سهیل میگوید: من همیشه خوب درس میخوانم تا مادرم را خوشحال کنم، مادرم همیشه به من توصیه میکند درسهایم را خوب بخوانم.
درد و دلهای کودکان تمامی ندارد، آنها تا هر وقت که بخواهی برایت حرف میزنند، از شادیهای کودکانه میگویند، از چیزهایی که ناراحتشان میکند، آنها حتی وقتی صمیمیتر میشوند تو را آبجی خود میدانند و شکلات بهت تعارف میکنند و بدون هیچ بهانهای کلی دست و دلباز میشوند.
به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و مشاوران حوزه کودک، بسیاری از رفتارهای کودکان برآیند رفتارهای بزرگترها و مخصوصاً والدین است. کودکان آیینه والدین هستند، به عنوان مثال کودکی که در خانوادهای پرخاشگر است، تحت تاثیر والدین خود چنین رفتارهایی را میآموزد و اگر کودکی به شدت دروغ میگوید باز هم باید ریشه این رفتارها را در خانواده جستجو کرد.
وابستگی کودکان به اشیاء و ابزارهایی مثل عروسک یا رباتهای آهنی نشانه منزوی شدن کودک و جمعگریزی اوست بنابراین اولیا با دوست شدن با کودکان و فرزندان خود میتوانند راهنمای آنها در بسیاری از امور باشند.
گزارش از: معصومه درخشان
ايميل: news@.ir | شماره پيامک:000 |
- بسات نیست؟!
- پروژه مسقف سازی یمن دوزان سرعت میگیرد
- برپایی نمایشگاه کتاب، در میدان شهید بهشتی
- آغاز ثبت نام کلاس های تندخوانی در میدان شهید بهشتی
- ثبت روزانه ی پیام های آموزش شهروندی در کانال فرهنگسرای تربیت
- برگزاری کارگاه آشپزی سوپ شیر در فرهنگسرای تربیت
- بازدید دانش آموزان مدارس تبریز از موزه بازار و مشاغل
- لکهگیری و آسفالتریزی شبانه در کوچه صلواتی و بیدزار
- آغاز عملیات عمرانی سردرب بازار حرمخانه
- طرح نهضت ملی مسکن در آذربایجانشرقی روی ریل سرعت
- کیفیت آموزش با تکریم معلمان ارتقا می یابد
- تامین هزینه حفاظت و مرمت کتیبه تاریخی اورارتویی توسط مس سونگون
- تجلیل از دکتر عظمایی به عنوان کنشگر مطرح میراثفرهنگی
- فضاسازی معابر منطقه ۸ به مناسبت فرا رسیدن روز ارتش
- فضاسازی و اطلاع رسانی ساعات جمع آوری پسماند های منازل و کسبه
- برپایی نمایشگاه دائمی صنایع دستی و هنری، در میدان شهید بهشتی
- اجرای ۱۰ برنامه فرهنگی در طول دهه کرامت، در منطقه تاریخی فرهنگی تبریز
- لکه گیری آسفالت در خیابان های امام خمینی(ره) و ارک
- آغاز عملیات جداره سازی در بلوار جمهوری اسلامی
- بازدید شهردار منطقه ۸ از مدرسه علوم دینی صادقیه
- افزایش ۲۴درصدی ارزش صادرات از گمرک جلفا
- کندوان پنجمین روستای پربازدید ایران
- گرهگشایی از ترافیک تبریز با مسیرگشایی معابر
- آغاز عملیات کفسازی پیاده رو ها در خیابان رضانژاد
- جوشکاری و رفع خطر درپوشهای فاضلاب و نرده ها در معابر شهرداری منطقه ۸
- برگزاری کارگاه آموزشی حرکات اصلاحی
- ترمیم سنگفرش های شکسته در پیاده راه تربیت
- کاشت ۱۲۰۰ شمشاد در باکسهای گل شهرداری منطقه ۸
- ترمیم درزهای انبساط در زیرگذر جنوبی صاحب الامر
- آسفالت ریزی کوچه مقدس در خیابان مدرس